یک روز در اوایل دورهی دبیرستان، وقتیکه مدتها بود که دیگر کتابها را از روی گروه سنیشان انتخاب نمیکردم، یک عیدی هیجانانگیز گرفتم. باز هم دست مادربزرگ در کار بود. عیدی آن سال من سه جلد کتاب مصور بود: کمدی الهی اثر دانته آلیگری. دقیقا همان کتابهایی که از کودکی دیگر ندیده بودمشان. حتی میشد روی برخی از صفحات آنها چند لکه شکلات پیدا کرد که نشان میداد بعضی روزها با شکلاتهایم سراغشان رفتهام! قبل و بعد از آن روز عیدی زیاد گرفته بودم اما آن کتاب تبدیل شد به بهترین عیدی زندگی من. اینها را نگفتم تا صرفا خاطرهبازی کنم یا بخواهم افاضهی فضلی کرده باشم که اتفاقا در حال حاضر، کتابخوان بودن، بیشتر تبدیل به یک فانتزی شده است. از طرفی بیشتر کتابهایی که این روزها هدیه داده میشوند، بر اساس مد روز انتخاب میشوند؛ مثلا یک روز «کافه پیانو» مد میشود، یک روز خواندن خلاصه ی متن های کتاب بیشعوری و روز دیگر کتاب «من گوسالهام!» اما من معتقدم، کتاب حتی اگر طبق مد روز هم انتخاب شده باشد باز هم میتواند بهترین هدیه ممکن باشد. من هنوز بسیاری از کتابهایی را هدیه گرفتهام را مرور میکنم. هنوز هم تمام آن جملات کوتاه یا بلند نوشته شده روی جلد کتابهایی که دوستانم به من هدیه دادهاند را به یاد دارم و هنوز هم فکر میکنم بهترین عیدی، نهفقط برای بچهها بلکه برای بیشتر افراد میتواند کتاب باشد. کتابهایی که با توجه به شخصیت و علاقهی طرف مقابل، خریداری شدهاند. کتابهایی که وقتی آنها را میخری، تقریبا مطمئنی طرف مقابلت به ورق زدنشان اکتفا نمیکند و آنها را تا پایان میخواند. کتابهایی با یک جمله بهعنوان تقدیمنامچه بر روی صفحهی اول، کنار امضایی که زیر آن نوشته شده باشد: سال نو مبارک! ,بهترین عیدی برای بچه ها .عیدی مناسب برای دوستان .راهنمای خرید عیدی ...ادامه مطلب